بازهم رفیق همیشه در صحنه 

دیروز نوبت دکترم بود و باید همراه میداشتم و نداشتم از بی همراهی گله کردم، مریم که کلا یکم دلامون بهم تلپاتی داره زنگ زد و گفت همراهم میاد، اینکه همراه ندارم و به کسی رو نمیزنم فقط بخاطر فکر خودمه که میخوام مزاحم کسی نشم، بنده خدا از شب قبل اومد خونه مادرش خوابید که خونه هامون نزدیک همِ، پنج صبح از خواب بیدار شد اماده بشه یک ربع به شیش از خونه زدیم بیرون

انقدر عجله داشتیم رفتیم واگن اقایون و من که شرح حالم و پر نکرده بودم پخش زمین شدم فرم و پر کنم اینحوری:

 

و شیش و نیم شب برگشتیم خونه، و من عذاب وجدان داشتم.

ام ار انتروگرافی خیلی چیز مزخرفیه مثل کولونوسکوپی کثافت کاری نداره اما اینکه نیم ساعت باید تو دستگاه ام آر آی باشی و بیست ثانیه نفست و نگه داری و نفس نکشی دو ثانیه تفس بکشی و دوباره بیست ثانیه و دولیتر قبلش آب و با محلول اپی جی خورده باشی و تخلیه نکرده باشی. 

تمام اون نیم ثاعت شاید من یه دیقه نفس کشیدم خیلی جاها اقایی که پشت میکروفون بود عصبی میشد و میگفت خراب کردی

و من به این فکر میکردم که اگر درست انجام ندم به زمان اضافه میشه و بایدزمان بیشتری تو این قبر بمونم

به چیزهای خوب فکر میکردم 

خدا کنه خدا پای جواب ام آر بنویسه سلامتی و امضا کنه. 

چقدر دل خوشم به نگاه حضرت اباالفضل . این اسمشون که فضل داره رو دوست دارم بهم ارامش میده. 

وقتی رفتم که خانم پرستار بهم توضیحات و بده و اون محلول و برام حل کنه و بگه هر پنج دیقه باید یه لیوان از این محلول بخوری و برام تایم بگیره

نیم ساعت دیگه برم

یه اقای پیری بود هشتاد و خورده ای سالِ

به پرستار گفت میدونی من چه ارزویی دارم؟ 

ارزو دارم تهران زله بیاد منم بمیرم

خانم پرستار گفت حاج اقا شما عمرت و کردی اینها جوونن اشاره به من ارزو دارن، گفت من از سی سالگی تو این فکرم

گفت ای بابا چه ارزویی اینها هم ارزویی براشون نمونده

من با یه صدای بشاش گفتم چراااا ارزو داریم امام زمانمون و ببینیم

خیلی خنثی گفت تو خواب ببیتیش

بعد خیلی عصبی ادامه داد امام زمانی وجود نداره. 

و شروع کرد یه سری چرت و پرت گفتن راجب امام زمان و اسلام 

من فقط به این فکر میکردم هشتاد سال عمر کرده ولی نتونسته از این نعمت استفاده کنه

از پیر مرد تصویری در دسترس نیست چون نمیشد داخل دوربین برد

گفت به پیری رسم و توبه کنم انقدر پیر بمرد (برفت؟ ) و فرصت توبه نشد

کاش میشد بشینم باهاش حرف بزنم و بگم باقی عمرت و با این افکار سپری نکن

چقدر خوشحالم ماها تو جوونی به این عشق رسیدیم

و برادرزاده ها و خواهرزاده هام و میبینم که تو کودکی عشق امام زمان و دارن 

این یعنی ما به ظهور نزدیکیم

خودم تو بچگی امام زمانی نبودم

الان هم نیستم  ولی عشقش تو دلمِ

و در اخر هم رفتیم سپهسالار و دلمون پیش کیف های چرمی ماند و در اخر یه فروشنده عوضی نگهمون داشت تو مغازه و کیفش و قالبمون کرد و به قیمتی که بهش نمیخورد! 

منی که این قیمت کیف های مورد علاقم و یکسال نخریدم و ازش گذشتم در اخر مجبور شدم همون پول و به کیفی بدم که حتی از اون طرح هم خوشم نمیاد!!!! الان که کیف و گذاشتم جلوی چشمم و نگاش میکنم ازش نفرت دارم

یک بخاطر حس بدی که دارم و کیف بهم تحمیل شد

دو بخاطر طرح روی کیف که شبیه پوست مارِ و من نفرت دارم از این طرح، و سادش خیلی قشنگتر بود بنظرم

نتیجه هرچی که دوسش داشتید همون اول بخرید طمع نکنید 

پولی که بخواد بره میره، بذار برای چیزی بره که دوسش داری

دو ببین خودت چی دوست داری و اون طرحی و بخر که خودت دوست داری نه بقیه! 

هرچی بود نوشتم چیزی از قلم نیفتاد

اولش و با مریم شروع کردم آخرش هم با مریم تموم کنم

فروشنده پرسید چه نسبتی باهم دارید؟ 

گفتم خواهریم اشاره کرد به مریم گفت به بابات رفته

گفت  شبیه نیستید!!!

من هم گفت 25ساله رفیقیم  خواهر به حساب میاد دیگه

گفت ولی خیلی خوب باهم تلفیق شدید حرف زدنتون رفتارتون همه چیتون شبیه همه 

تنها نقطه ای که شباهت نداره به هم سلیقه هامونه

مصیبتیِ خرید رفتنامون 

من خوشتیپ ترماون هم همین اعتقاد و راجب خووش داره البته

در کل خدارو شاکرم بخاطر داشتن دوستی چنین پایه و شبیه به خودم کاش سلیقه هامون یکم بهم نزدیک بود اینطور تو هچل نمیفتادیمتنها بحث ما سر خرید کردنِ

اخه بیشور اون کیف ساده به این قشنگی بود جرا ربطش دادی به کیف های مامانت و زن عموت و من و منصرف کردی! من که همیشه مواظب پول خرج کردناتم و نمیذارم یچیز و گرون بخری و به چیزای بیخود پول بدی چرا تو مواظب من نیستی اصلا و جایی که میخوام مواظبت کنم تشویقم میکنی به خرید؟ لعنتی اگه اینجارو میخونی این دوتا نکته رو اویزه گوشت کن تو خرید رفتنامون

​​


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

(^_^) * همه چی* (^_^) تفريحي فرکتال باران فوم مبلی زمانی مربّاى به کهربا فان James آموزش زبان انگلیسی هیبت زهی دفتر مهندسی نقشه کشی طراحی ساختمان اصفهان قایقی خواهم ساخت...