اسفند96بود تو وبلاگ قبلی نوشتم دلم میخواد سکوت تولدم و پستچی بشکنه!
دختری که خیلی من و نمیشناخت و تازه باهم اشنا شده بودیم اومد و ازم آدرس خواست
جالبه که شک داشت من دختر باشم!این و بعدا بهم گفت:)
شماره تلگرامم و بهش دادم و تو تلگرام باهم چت کردیم و عکس هم و دیدیم براش ویس فرستادم خیالش راحت شد دخترم:)
البته اون موقع هدیش و پست کرده بود *_* و من و غرق محبت خودش کرد
و اینکه یکی از آرزوهام و برآورده کرد.
من هم یه هدیه ناقابلی براش گرفتم بعنوان سوغاتی براش پست کردم
باز من و شرمنده خودش کرد و جبران کرد
و تولدش رود که دلم خواست محبتش و جبران کنم
بازهم فاطمه من و شرمنده خودش کرد.
کلی باهم چت میکردیم و گاهی بحثمون میشد
سکوت میکردیم و حلش میکردیم:)
دلم گرفت وقتی دیشب وبلاگش و حذف کرد:'(
وقتی پست هاش و میخوندم لبخند رو لبام مینشست تصورش میکردم
حتی قیافشم تصور میکردم که الان اینجا لب و لوچش چطور میشه.
جات خالیه زود برگرد
درباره این سایت