دیشب دوباره راهی بیمارستان شدم!۹شب رفتیم بیمارستان و یک و نیم شب برگشتیم!

دکتر گفت بایدپیش یه متخصص قلب برم،همون دیشب خواستن بفرستنم بیمارستان رجایی که با اصرار خودم اومدم خونه و گفتم فردا میرم پیش دکتر قلب:)

سه تا امپول بهم زدن و پنج تا قرص دادن!حسابی خوابم میومد

خوابیدم و برای اولین بار تو زندگیم خواب عمو رو دیدم!البته قبلا هم یه بار تو خواب دیدمش ولی در حد چندثانیه و در حد یه نگاه!

ولی اینبار فرق میکرد!

تو شلمچه بودم ،عمو سوار هلی کوپتر بود رفتم هنوز از روی زمین بلند نشده بودرفتم و اصرار کردم که میخوام عموم و ببینم وقتی پیاده شد بغلش کردم

هنوز هم حس میکنم تو بغلشم.

حسابی که بوییدمش و بوسش کردم و اشک ریختم و قربون صدقش رفتم 

گفتم عمو یه چی یادم بده مثل کیمیا باشه

یه دعا یادم داد که اگه بخونمش میاد پیشم همیشه منه گیج حفظش نکردم!تو کاغذ نوشتمش

دوباره بغلش کردم

گفت این صدام لعنتی و میبینی جوون هامون و داره میکشه پدر ملت و دراورده 

هر وقت این دست از سرمون برداره میام برای همیشه پیشتون

تا نکشمش نمیام!

انگار منم تو سی سال پیش بودم

هم رزماش اومدن صداش کردن و گفتن باید بریم.

من التماسظون میکردم که بذارید عمو پنج دیقه پیشم باشه

فرماندشون اجازه داد و دوباره من عمو رو بغل کردم

وقتی از خواب بیدار شدم مثل همیشه نبودم!

دیگه قلبم درد نکرد نفسم نگرفت آرامشی که الان دارم خیلی وقت بود نداشتم

دروغ نگم خیلی وقت بود سرخاکش نرفته بودم و تا خونه با قاب عکسش حرف نزده بودم

این بار خودش اومد بالای سرم.

خوب میدانی که اوضاع دلم مطلوب نیست.

عموی من قشنگ ترین عموی دنیاست


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهترین تبلیغات The Other Side Surgical gown suppliers موج دریا دوربین های دیجیتال Bill اتاقی از آن خود وامابعدعنایتی