دلم یه دوست میخواد که برم تو بغلش و سرم و بذارم رو شونه هاش و های های گریه کنم
سارا که حسابی این روزا درگیر جشن عقدشِ
ماریا که خیلی توداره و غصه هاش و تو دلش نگه میداره نمیخوام منم درد شم براش
ندا که تحمل نداره و زود قاطی میکنه
غزل و مریم و سمیرا و فاطمه وهرکدوم مشکل خودشون و دارن دلم نمیاد از شونه هاشون سواستفاده کنم.
خانم دکتر هم سرش خیلی شلوغه و گفت بعد عید زنگ بزنم مرکز وقت مشاوره بگیرم دلم میخواد وقتی رفتم پیشش بشینم کنارش و سرم و بذارم رو شونه هاش زار بزنم.
خداویا حال دل من و خوب کن دیگه تو که زورت میرسه:'(
من انقدر ضعیف نبودم،بخدا مشکلاتم زیاد شده.زورم نمیرسه دیگه
غصه زده به قلب و کلیه و رودم انگار دارم اسید میخورم
الهی محتاجم به گاهی نگاهی هرچند اتفاقی
درباره این سایت