نوه عموم دوازده سالشه و دوسال دیگه روزه براش واجب میشه
(اقا پسرها چهارده سالگی مکلف میشن، پونزده سالگی قمری که میشه چهارده و خورده ای شمسی) خلاصه
از روز اول ماه مبارک روزه هاش و گرفته
حتی اول ماه که گفتن اخر شعبانِ پیشواز رفت هرکس به این پسر رسید گفت برای چی از الان روزه میگیری؟!؟ 
حتی چند نفر برخورد سختی داشتن و میگفتن خدا واجب نکرده تو برای چی باید بگیری و کارت اشتباست هیچ جوابی نمیداد فقط میگفت من روزه رو دوست دارم و لذت میبرم. 
امشب که افطاری جمع بودیم خونه خواهرم سر سفره افطار باز بحث شد که تو دیگه روزه نگیر، مامامش گفت ما برای سحذی بیدار ش نردیم که امروز و روزه نگیره، بدوندسحری گرفته!!! 
و من ازش طرفداری کردم و گفتم چیکارش دارید!!!
وقتی تواناییش و داره، گفتم التماس دعا داداش، از بچگی نوه های عموم من و آبجی صدا زدن و منم وقتی میخوام خیلی باهاشون صمیمی شم داداش صدا میزنمش
نگاه کرد و گفت ابجی ناراحت نشیا من بخاطر سلامتی تو نذر کردم و روزه گرفتم از ذوقم چشام پر شد و دلم غرق امید شد و زدم به قفسه سینم و گفتم الهی ابجی فدات بشه قربون دل مهربونت برم
همونجا از ته دلم از خدا خواستم بحق این نوجوون دوازده سالِ که انقدر دلش دریاست و 16ساعت گشنگی و تشنگی و تحمل کرده به امید شفای کسی که بهش از بچگی گفته آبجی،خدایا بحق این نوجوون نگاهی کن به این درمانده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Erick میثم نوروزی | Meysam MaxPictures ART دکتر شهرام شهسوارانی بازاریابی شبکه ای بلبرينگ ارائه سخنراني درمان سردرد وبلاگ شخصی سعید خسروی ثبت نام دريافت کد بورسي عرضه اوليه